درخشش تحسینبرانگیز لئوناردو بونوچی در دیدار تیم ملی ایتالیا در مقابل انگلستان یکبار دیگر نام او را در رسانههای ایتالیایی سر زبانها آورده است. هرچند شاید این افشاگری برای کسی هیجانانگیز و جذاب نباشد اما مایلم برای یکبار هم که شده اعتراف کنم که همیشه به لئوناردو بونوچی علاقهمند بودهام و اشتباهات فردی او در برخی از بازیها و البته حواشی رفت و برگشتش به میلان نیز ذرهای در این کششِ قابل تفسیر به او خللی ایجاد نکرده است.
اجازه بدهید به دیدار شرمآور یوونتوس - مونتزا بازگردیم؛ همان دیداری که به زعم نگارنده، او بهترین بازیکنش بود! میدانم که احتمالاً از این گفته متعجب خواهید شد و یادآوری میکنید که او در این بازی حضور نداشت؛ اما آنچه باعث میشود یک نیمکتنشین بهترین بازیکن یک مسابقه قلمداد شود، توجه به ظرافتهاییست که شاید اینبار کمی آنسوتر از زمین قابل ردیابی باشد.
رفتار لئوناردو بونوچی بر روی نیمکت و حضورش در کنار زمین در مقابل مونتزا مسیری است که میتواند ما را مجاب به پذیرش این گزارهی عجیب کند؛ نقطهای که هرگاه توسط دوربینهای تلویزیونی شکار میشد، قطعهای غیر ملموس در روان آسیبدیدهمان به شکلی نامحسوس تسکین مییافت.
شاید باید یک سینهفیلیا باشیم تا جادوی فوکوسهای دوربین روی چهره واپسین بازمانده از امپراطوری بیبدیل و افسانهای BBC را عمیقاً درک کنیم. بهشکلی متافیزیکی باور دارم این شیفتگیِ دوربینها از تورین تا مونتزا نه صرفاً با اختیارِ تامِ کارگردانانِ تلویزیونی که برگرفته از شیمیِ غیرقابل وصفِ نهفته در کارکترِ لئو بود؛ پرترهای تصویری از بهترین جانپناه برای لحظات حضیض و فروخوردگی تیم.
به بازی یووه با بنفیکا در آلیانتز بازگردیم؛ جایی که داور در امیدوارانهترین دقایق برای هواداران یوونتوس در سوتش میدمد تا پایانبخش بودن زمان را به چشمان نگران هواداران بیانکونری پیوند بزند. دوربین پس از دقایقی چرخش در میزانسنهای همیشگی، ناگهان کشف بزرگش را انجام میدهد و در غریو سوتهای غمافزایِ آلیانتزنشینها، کاریزمایِ دفرمه شده و درمند لئوناردو بونوچی را شکار میکند.
لئو، دستانش را به کمرش گرفته و متواضعانه و پذیرنده در ضیافت اصواتِ اعتراضی تیفوسیهای یووه، با صورتی سرخ شده از سیلی تنبیهی تماشاگران و شکست ناباورانه مقابل سرخپوشانِ پرتغالی، مغموم و شرمگین به نقطهای خیره مانده و به خلأئی آکنده از بهت و استیصال پرتاب شده است.
این پلان تأثیرگذار که بازتابی از جهانِ شخصی تکتک طرفداران متعصب یوونتوس در آن لحظه بود با سوئیچی استادانه از سوی کارگردان و با نیرویی ماورایی و الهامگونه به کلوزآپ لئو جامپ میشود تا چشمان حسرتآلود ما در تقاطعی مشترک با چشمان شرمسار کاپیتان بونوچی همافق شود.
در این کوتاهترین شاتِ نفسگیرِ لحظات پس از باری، ما نهنیازی به دیدن چهره بیتواضع و از رو نرفتهی مَد مَکس داریم و نه صورتهای پُف کردهی اریوبنه، کروبینی، آنیلی و حتی پاول نـــدود به کارما میآید؛ چهبسا غولِ روحیهبخشِ نیمکت «کارلو پینسولیو» نیز در سَکَراتِ این دقایق نتواند به یاریمان بیاید اما این جادوی تصویرِ لئوناردو بونوچی است که ما را کیلومترها دورتر از شب جهنمی آلیانتز التیام میدهد و تمثیلی میشود بر احوالات کدر و فروپاشیده منظومه هواداران یوونتوس در سرتاسر جهان.
در این روزهای پایانناپذیر و جانکاهِ سقوط یوونتوس، فشارها از هشتگزنی بر علیه سرمربی تیم نیز فراتر رفته و حتی به دامانِ لئوناردو بونوچی نیز رسیده تا لکههای سیاهِ پرونده او نیز مورد بازخوانی اولتراهای بانویپیر قرار بگیرد و کاپیتان یوونتوس نیز در این سیاهبازار برونریزیها، بینصیب نماند. شاید در این رستاخیزِ ناعادلانه بتوان از جهانوطنِ مونیتور و کیبوردمان به مدد او بیاییم و به یادِ شماری از همکیشانِ یوونتوسی بیاوریم که او هنوز اینجاست و کنار تیم ایستاده و در فقرِ «تعصب» این یگانه عنصرِ نایابِ روزهایِ بیتقویمِ یووه، تنها رهبر اجرای این ارکستر تکساز در رختکنِ یوونتوس است. بله، اگر تعصب چهرهای داشت؛ بیتردید کلوزآپ لئو، بهترین نماد تصویری برای آن بود.